دندان پیش. دندان مقدم بر دیگر دندانها، طعام اندک که قبل از خوراک خورند. چیزی که نهار بدان شکنند. (غیاث) : هزار توبره بنگ و هزار قاص افیون کم است بهر یکی لمحه پیش دندانش. شفائی (از فرهنگ نظام). ، پیشخورد. (مجموعۀ مترادفات ص 8)
دندان پیش. دندان مقدم بر دیگر دندانها، طعام اندک که قبل از خوراک خورند. چیزی که نهار بدان شکنند. (غیاث) : هزار توبره بنگ و هزار قاص افیون کم است بهر یکی لمحه پیش دندانش. شفائی (از فرهنگ نظام). ، پیشخورد. (مجموعۀ مترادفات ص 8)
دندان پیش دندان مقدم بر دیگر دندانها، طعام اندک که قبل از خوراک خورند چیزی که نهار بدان شکنند: هزار توبره بنگ و هزار قاص افیون کمست بهر یکی لمحه پیش دندانش. (شفائی)، پیشخورد
دندان پیش دندان مقدم بر دیگر دندانها، طعام اندک که قبل از خوراک خورند چیزی که نهار بدان شکنند: هزار توبره بنگ و هزار قاص افیون کمست بهر یکی لمحه پیش دندانش. (شفائی)، پیشخورد
که دندانی چون دندان موش دارد. آن که دندانش چون دندان موش تیز است. (یادداشت مؤلف) : این خیره کشی است مارسیرت وان زیر بریست موش دندان. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 346). ، در اصطلاح مذهبان اطراف دندانه دار تذهیب. سجاف یا قیطانی که فاصله میان خطهایش پیدا باشد و آن را در عرف هند لهریه گویند. (آنندراج). نوعی از نقش بندی است و آن را لهریا گویند. این نقش در صنعت گلدوزی مصطلح است. در این نقش کنار پارچه را با ابریشم یا نخ رنگین، خطوط کوتاه موازی پهلوی هم می دوزند و آن را موش دندان یا دندان موش گویند. (یادداشت لغت نامه) : با سواد شب بیاض روز تا ممزوج شد دامن صحرا سجاف موش دندان یافته. سعید اشرف (از آنندراج). ، رشته ای که برای زه پیراهن از ابریشم دورنگ تابند. (آنندراج) ، (اصطلاح مطبعی) نوعی طریقه و رسم طبع و چاپ. (ناظم الاطباء)
که دندانی چون دندان موش دارد. آن که دندانش چون دندان موش تیز است. (یادداشت مؤلف) : این خیره کشی است مارسیرت وان زیر بریست موش دندان. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 346). ، در اصطلاح مذهبان اطراف دندانه دار تذهیب. سجاف یا قیطانی که فاصله میان خطهایش پیدا باشد و آن را در عرف هند لهریه گویند. (آنندراج). نوعی از نقش بندی است و آن را لهریا گویند. این نقش در صنعت گلدوزی مصطلح است. در این نقش کنار پارچه را با ابریشم یا نخ رنگین، خطوط کوتاه موازی پهلوی هم می دوزند و آن را موش دندان یا دندان موش گویند. (یادداشت لغت نامه) : با سواد شب بیاض روز تا ممزوج شد دامن صحرا سجاف موش دندان یافته. سعید اشرف (از آنندراج). ، رشته ای که برای زه پیراهن از ابریشم دورنگ تابند. (آنندراج) ، (اصطلاح مطبعی) نوعی طریقه و رسم طبع و چاپ. (ناظم الاطباء)
دندان سفید. (انجمن آرا). دارای دندان سپید. که دندان او چون سیم سپید بود: سزدکه بگسلم از یار سیم دندان، طمع سزد که او نکند طمع پیر دندان کرو. کسایی. - سیم دندان شدن، شاد و خندان شدن: همه دختران شاد و خندان شدند گشاده رخ و سیم دندان شدند. فردوسی. که با تو چه گفت آنکه خندان شوی گشاده لب و سیم دندان شوی. فردوسی. هر آنگه که بر بزم خندان شود گشاده لب و سیم دندان شود. فردوسی
دندان سفید. (انجمن آرا). دارای دندان سپید. که دندان او چون سیم سپید بود: سزدکه بگسلم از یار سیم دندان، طَمْع سزد که او نکند طَمْعِ پیر دندان کرو. کسایی. - سیم دندان شدن، شاد و خندان شدن: همه دختران شاد و خندان شدند گشاده رخ و سیم دندان شدند. فردوسی. که با تو چه گفت آنکه خندان شوی گشاده لب و سیم دندان شوی. فردوسی. هر آنگه که بر بزم خندان شود گشاده لب و سیم دندان شود. فردوسی
آنکه پیش اندازد آنکه سبقت دهد، کسی که بجلو راند، پارچه ای که در وقت طعام خوردن بروی زانو گسترند دستار خوان: یک عدد صراحی نقره مملو از رواح ریحانی... با پیاله طلا و پیش انداز زربفت از پی او فرستادند، رشته جواهر که زنان از گردن آویزند و در پیش سینه قرار دهند
آنکه پیش اندازد آنکه سبقت دهد، کسی که بجلو راند، پارچه ای که در وقت طعام خوردن بروی زانو گسترند دستار خوان: یک عدد صراحی نقره مملو از رواح ریحانی... با پیاله طلا و پیش انداز زربفت از پی او فرستادند، رشته جواهر که زنان از گردن آویزند و در پیش سینه قرار دهند